سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حکایت من و مدرسه و دروغ، حکایت من است و شب کویر و ستاره. اما ظاهرا چرخه یکسان بوده و اساتید نیز هر از چندی دروغی را به اذهان خام ما می بسته اند که دانستن آنها جدای از یادآوری خاطرات شیرین و سخت گذشته، مزید نمکی است بر دردهای چوب و شلنگ (همدردی مجدد با دهه پنجاه و شصتی ها).

1. نیوتن جاذبه را به خاطر افتادن سیب بر روی سرش کشف کرد !

این داستان را همیشه در مدرسه ها می شنیدیم که نیوتن عزیز زیر درخت سیب نشسته بوده و سیبی که در همان اثنا روی سرش می افتد او را به فکر می اندازد و نهایتا قانون جاذبه توسط او کشف می شود. اما واقعیت این است که خود نیوتن هیچگاه این داستان را مطرح نکرده است و این داستان چندین دهه پس از کشف قانون نیوتن و بعد از مرگ وی بر سر زبانها افتاد. شاید این داستان را باید بزرگترین دروغی که در مدرسه ها به ما گفته اند نام گذاشت.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



2. فصل ها بخاطر نزدیکی زمین به خورشید بوجود می آیند !


به ما یاد دادند که بخاطر تغییر فاصله زمین از خورشید فصل ها از بهار به تابستان، پاییز و زمستان تغییر می کنند. این افسانه غلط است. در واقع در بسیاری از شهرها در فصل تابستان، فاصله بین زمین و خورشید، بیشتر از فصل های دیگر است. تحقیقات علمی این نکته را اثبات کرده اند که تغییر فصول بدلیل تغییر زاویه زمین بر روی محور خود ایجاد می گردد. هنگامی که زمین به صورت عمود بر خورشید قرار می گیرد تشعشع بیشتری را نیز دریافت می کند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



3- سیاه چاله هر چه در اطرافش باشد را می خورد! (به درون خود می کشد)


در مدرسه تصور شرورانه ای از سیاه چاله به ما دادند و می گفتند که سیاه چاله هر شئ اطرافش را به درون خود می کشد. اما این تمام حقیقت نیست. سیاه چاله اجسام را به داخل خودش می کشد اما نه لزوما همه اجسام. به دلیل گرایش بالا در سطج سیاه چاله عمل کشش به سمت سیاه چاله رخ می دهد اما همواره این گرایش بر گرایش دیگر ستاره ها برتری نخواهد داشت.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



4. دیوار چین از کره ماه قابل رویت است !


این داستان هیچ گاه به اثبات نرسیده است و در هیچ تصویر گرفته شده از خارج زمین، دیوار چین را نمی توان دید.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net



5. هشت لیوان آب در طول روز برای سلامتی ضروری است !


این یک باور عمومی است که برای زنده ماندن حتما می بایست آب خورد و روزی هشت لیوان آب را ضروری می دانستند. اما واقعیت کمی متفاوت تر است. به منظور حفظ هیدراته بدن، می توانیم از نوشیدنی های دیگر نظیر میوه، آب میوه و سبزیجات استفاده کنیم که نیاز بدن به آب را تا حدودی تامین می کنند. بنابراین صرف ضرورت نوشیدن روزی هشت لیوان آب کاملا اشتباه است.


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org



6. مغز انسان دارای حواس پنج گانه است !


این واقعیت که مغز انسان دارای پنج حس بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه است را همه در مدرسه ها آموخته ایم. اما این نیز یک فریب علمی بزرگ است. چرا که دانشمندان معتقدند مغز انسان دارای حواس دیگری نظیر حس تعادل، سرعت، گرسنگی، خارش، اکستراپولیت درد، اکستراپولیت حرارت (اکستراپولیت به این معنی است که شما قسمتی از موضوع را بدانید و بقیه آنرا بتوانید پیش بینی کنید. این مورد در نمودار های تحلیلی بسیار کاربرد دارد که نرم افزارهای محاسبه گر ادامه نمودار را با توجه به قسمت های موجود نمودار اکستراپوله می کنند) و امثالهم است. دانشمندان معتقد به این قضیه، حواس انسان را بین 9 تا 20 حس متغییر دانسته اند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



7. همه انسان ها متفاوت هستند !


در تعالیم مدرسه این افسانه قهریه را آموختیم که چون انسان ها شیوه آموزش متفاوت دارند لذا با یکدیگر متفاوت هستند. اما تحقیقات و آزمایشات علمی حقیقت دیگری را به اثبات رسانده اند. حقیقت این است که انسان ها هنگام قرار گرفتن در معرض موارد مشابه، رفتار یکسانی را نشان می دهند و با توجه به تحقیقات تنها ویژگی های ظاهری بسیار از انسان ها متفاوت می باشد اما ویژگی رفتاری آنها در شرایط مشابه، یکسان است. (دوستان عزیز توجه نمایند که صحبت از تفکر جمعی و علمی درمیان است و وجود استثناء در اینگونه تحقیقات کاملا بدیهی به نظر می رسد و چه بسا تایید کننده صحت آزمایش باشد).


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



8. گاز CO2 آلاینده است و مضر !


حتما بیانیه های مختلف در مورد کاهش مصرف گاز دی اکسیدکربن جهت کنترل گرمایش زمین وکمک به محیط زیست شنیده اید و همگی متفق القول از تاثیر منفی این گاز بر محیط زیست و سلامتی و آلودگی های آن صحبت کرده اند. اما حقیقت بازهم کمی متفاوت تر است. CO2 مسئول اینهمه آلودگی نیست. حدود 80% از اتمسفر را گاز نیتروژن تشکیل داده است. اگر این مقدار بیشتر بود، بعنوان مثال اگر 100% آن نیتروژن بود ما دیگر قادر به زندگی بر روی زمین نمی بودیم. حیات بر روی کره زمین بدون وجود CO2 نیز غیر ممکن است. چراکه گیاهان برای رشد و نمو نیاز به دی اکسید کربن دارند. در واقع مواد سمی صنایع مخلوط شده با CO2 مسئول آلودگی آن است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



9. خفاش کور است !


در کلاس های درس آموختیم که خفاش ها کور هستند. اما درست نیست چرا که خفاش ها از سیستم Biosonar برای شناخت دنیای پیرامون خود استفاده می کنند. خفاش با دریافت پژواک صدای فرستاده شده می تواند موقعیت تمامی اشیاء اطرافش را تشخیص دهد. این سیستم تشخیص اشیاء بسیار دقیق و پیچیده است و شاید بهتر بود بجای لفظ کور برای سیستم بینایی پر برکت(نمی دونم چرا این اصطلاح را نوشتم!) خفاش، اصطلاح بهتری را به کار می بردند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



10. صدای اردک اکو نمی شود ! (کواک کواک)


خوب یادم هست که آموخته بودم صدای اردک ها اکو نمی شود. اما در آن روزگاران مثل بقیه آموخته هایم هیچ علاقه ای به دانستن دلیلش نداشتم. اما امروز دارم و میدانم! صدای اردک اکو می شود و مسئله این است که گوش ما انسانها قادر به شنیدن صدای اکوی آن نیست. دانشمندان با طراحی اتاق مخصوص توانسته اند پژواک صدای اردک را بشنوند.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


منبع : جوان امروز




تاریخ : سه شنبه 91/2/26 | 11:52 صبح | نویسنده : الی | نظر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


روزنامه ایران نوشت: برنامه خاله شادونه برای کودکان خرمدره پایان دلخراشی داشت و مرگ 3 کودک را زیر دست و پا رقم زد. وقتی خاله شادونه در پایان برنامه از بچه‌‌‌ها خواست نزد مادرانشان بروند هیچ کس تصور نمی‌کرد فاجعه‌ای آفریده شود.

عصر پنج‌شنبه 21 اردیبهشت ماه سال جاری هر کسی می‌شنید در برنامه خاله شادونه حادثه‌ای فاجعه‌آمیز رخ داده است، شوکه می‌شد و باور نمی‌کرد. 3 کودک کشته شدند و 7 کودک در بیمارستان‌‌‌های مختلف تحت درمان قرار گرفتند.


-
شادی رنگ باخته !

بلیت‌‌‌ها از یک هفته پیش به فروش رسیده بود. بچه‌‌‌ها ثانیه?شماری می‌کردند تا روز اجرای برنامه برسد. پلاکارد‌‌‌های توزیع شده در شهر، هیجان بچه‌‌‌ها را بیشتر می‌کرد. عسل تا صبح رویای خاله شادونه را می‌دید و صبح‌‌‌ها از مادر می‌پرسید چند شب دیگر باید بخوابد تا در برنامه خاله شادونه حاضر شود. برای همبازی‌هایش گفته بود که قرار است در برنامه خاله شادونه شرکت کند و بلیت را هم در دست دارد.

روز پنج‌شنبه زودتر از همیشه از خواب بیدار شد. دل توی دلش نبود تا خاله‌ شادونه را از نزدیک ببیند. از ظهر لباس‌هایش را پوشید و آماده شده بود تا ساعت 3 بعد از ظهر به همراه مادر به سالن برود. طاقت و قرار نداشت، مادر وقتی بی‌صبری وی را دید، زودتر حاضر شد و تصمیم گرفت برای آن‌که عسل کوچولو بیش از این انتظار نکشد وی را به سالن برگزاری مراسم ببرد. مسیر زیادی نبود و نیم ساعته به سالن رسیدند اما با جمعیت زیادی پشت در سالن روبه‌رو شدند. قرار بود بچه‌‌‌ها از مادرانشان جدا شوند و همگی کنار هم بنشینند. عسل، هم دستان مادرش را ر‌‌ها کرد و بین بچه‌‌‌ها نشست. برنامه شروع شد. برایش مانند رویا بود و وقتی خاله شادونه را برابرش و نزدیک خود دید آنقدر ذوق کرده بود که مانند بقیه بچه‌‌‌ها نمی‌توانست روی زمین بنشیند و سعی می‌کرد سر پا خاله شادونه را تماشا کند.

سروصدای زیاد بود اما بچه‌‌ها همه می?خندیدند و مادران از شنیدن شادی بچه‌هایشان به وجد آمده بودند. برنامه یک ساعت طول کشید و انتهای برنامه بود که خاله شادونه با صدای بلند گفت: حالا بچه‌‌ها پیش مامان‌هاشون برند. همین که خاله شادونه از روی سن بیرون رفت غوغایی فاجعه‌آور به پا شد. هرکدام از بچه‌‌ها باید مادرشان را از میان جمعیت مادران پیدا می‌کردند. در اصلی سالن هم بسته شده بود و جمعیت باید از در‌های فرعی کوچکی که در اطراف سالن قرار داشت خارج می‌شدند. عسل کوچولو و دیگر بچه‌‌ها نمی‌توانستند مادرشان را در میان این زنان پیدا کنند و همگی بی‌اختیار در هجوم جمعیت به سمت در‌های خروجی کشیده می‌شدند و مدام مادرشان را صدا می‌کردند اما انگار هیچ‌کس صدایشان را نمی‌شنید. عسل پایش لغزید و به زمین افتاد. هجوم جمعیت و عبور آنها از روی جسم کوچک عسل، وی را بی‌هوش کرده بود. این کودک 4 ساله پس از خروج جمعیت به بیمارستان منتقل شد و نمی‌دانست رویای تماشای برنامه خاله شادونه برای همیشه در ذهنش به کابوس تبدیل می‌شود. عسل کوچولو نجات پیدا کرد اما 3 کودک در سرنوشت مشابهی تسلیم مرگ شدند.

بنا به تحقیقات خبرنگاران شوک از هفته گذشته بلیت‌‌های برنامه خاله شادونه در مهد‌های کودک و مدارس به فروش رسیده و با اعلام همگانی به مردم اطلاع داده شد که مراسم ویژه مادران و کودکان است. قرار بود این مراسم در سالن ورزشی خرمدره برگزار شود که گفته می‌شود گنجایش سه‌هزار نفری دارد. بیش از سه هزار بلیت به فروش رسیده بود اما هنوز تقاضا برای فروش بلیت ادامه داشت و مسئولان برگزاری تصمیم گرفتند بلیت بیشتری به فروش برسانند. آنها برگه‌‌های سفیدرنگ را به قسمت‌‌های کوچک‌تری تقسیم کرده و با مهر برنامه آنها را به عنوان بلیت به فروش می‌رساندند. بیش از 7 هزار بلیت به فروش رسیده بود. در حالی که گنجایش سالن فقط سه هزار تن بود. وقتی در‌ها بسته شد نفس کشیدن هم سخت شده بود با وجود این که ازدحام جمعیت بیشتر از دو برابر ظرفیت سالن بود اما برنامه با وجود بی‌نظمی‌‌های زیادی شروع شد. خبرنگاران شوک در بررسی‌‌های میدانی پی بردند که در پایان برنامه چون گروه نمایش قرار بود از در بزرگ سالن خارج شوند، پس از خروج آنها در بزرگ بسته شد و جمعیت زیادی که داخل سالن بودند به سمت در‌های کوچک دو طرف سالن هجوم بردند. جالب اینکه داربست?هایی که در دو طرف سالن برپا شده بود، فشرده شدن جمعیت را بیشتر می‌کرد.

-
رقم خوردن یک فاجعه

در زمان خروج جمعیت از سالن هیاهویی برپا بود تا این که فاجعه رقم خورد. به دلیل ازدحام زیاد جمعیت سه کودک زیر 7 سال زیر دست و پا خفه شدند و 7 کودک نیز مجروح و به بیمارستان آیت‌الله موسوی زنجان و بیمارستان ابهر و خرمدره منتقل شدند.

-
بازداشت چند مسئول

رئیس مرکز اطلاع‌رسانی پلیس زنجان گفت: مسئولان اجرایی برای برگزاری این مراسم مجوز داشتند و برنامه مختص زنان بود. در طول اجرای برنامه اتفاقی نیفتاد، اما از آنجا که بچه‌‌ها از مادرشان جدا شده بودند در پایان برنامه خاله شادونه اعلام کرد که بچه‌‌‌ها پیش مادرانشان بروند و پس از خروج گروه نمایش در‌های محل نیز بسته شد که این مسئله باعث ایجاد شلوغی بیش از اندازه در سالن شده و چند کودک زیر دست و پا گیر می‌کنند. در حال حاضر مسئول برنامه، مدیر برنامه، خاله شادونه و مسئول سالن از سوی پلیس دستگیر شده‌اند و خانواده قربانیان نیز از آنان شکایت کرده‌اند و تا پیگیری پرونده آنها مهمان پلیس هستند و با دستور قضایی سالن ورزشی خرمدره نیز تا اطلاع ثانوی پلمب شده است.

-
مرگ 2 دختر و یک پسر

پس از این حادثه بررسی‌‌های قضایی و پلیسی نشان داد که کشته شدگان نگار صالحی 7 ساله از هیدج، مهدی مولایی 3 ساله از ابهر و بهاره شادمهر 6 ساله از خرمدره، هستند و فاطمه محمدی 4 ساله، سیدعلی موسوی 7 ساله، نیلوفر قهرمانی 10 ساله و عسل محمدلو 6 ساله از خرمدره نیز در این حادثه بشدت زخمی شده و در بیمارستان‌‌های مختلف تحت درمان گرفته شده‌اند.

-
گفت‌وگو با عموی مهدی (مهدی مولایی)

عموی مهدی کوچولو که از مرگ نابهنگام برادرزاده خود هنوز شوک زده است گفت: پنجشنبه عصر مهدی که 3 ساله بود به همراه مادرش برای دیدن نمایش خاله شادونه به سالن 3 هزار نفری رفته بود که البته تنها 1700 صندلی دارد، اما برای این برنامه بیش از 4 هزار بلیت به فروش رفته بود که مادران در دور سالن نشسته بودند و بچه‌‌ها وسط سالن بودند. در خروجی سه پله داشت که بسیار باریک بود و هنگام خروج بچه‌‌ها از این در، شماری از آنها روی زمین افتادند و به دلیل فشاری که از جمعیت روی آنها آمده بود دچار مصدومیت شدند و سه کودک نیز خفه شدند که مهدی یکی از آنها بود. مهدی تنها بچه خانواده بود و وضع روحی خانواده بسیار خراب است و انتظار داریم مسئولان شهری پاسخگوی مصیبت این خانواده‌‌ها باشند.

-
مرگ تلخ نگار کوچولو (نگار صالحی)

دایی نگار کوچولو نیز که از این ماجرا بسیار متأثر است، گفت: نگار ساعت 2 بعد از ظهر به همراه مادر و خواهر 3 ماهه‌اش از خانه خارج شد. اما پس از پایان برنامه وقتی بچه‌‌ها به سمت مادران خود حرکت می‌کردند شماری از مادران به خاطر ازدحام جمعیت به طبقه پائین افتاده و بچه‌‌ها زیر دست و پای آنها له شده بودند. این مرد با اعلام این که وضع روحی پدر و مادر نگار بسیار ناراحت‌کننده است، گفت: مادر نگار می‌گوید در لحظه آخر نگار را دیده که برای وی دست تکان داده است، اما در یک لحظه از جلوی چشمش ناپدید شده و پس از چند دقیقه جنازه وی را روی دست یکی از زنان دیده است.

-
مسئولان پاسخگو نیستند

در پیگیری‌‌های خبرنگار شوک با مسئولان امدادی شهر هیچ کدام از مسئولان پاسخگو نبودند. تلفن همراه فرماندار از دسترس خارج بود و مسئولان هلال‌احمر اعلام کردند روز حادثه مأموریت به آنان اعلام شده و در میان راه بودند که مأموریت لغو شده است. اورژانس نیز هیچ پاسخی نداد و گفت که ما اعزام نشده‌ایم. بیمارستان‌‌هایی که مصدومان به آنها اعزام شده بودند نیز پاسخگوی خبرنگاران نبودند و جالب‌تر این که چون این مراسم برای مادران و کودکان اجرا می‌شد هیچ عکس و فیلمی از این مراسم در دست نیست.


 
پیام خاله شادونه به مناسبت درگذشت سه کودک

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ملیکا زارعی مجری برنامه "باغ شادونه" در پیامی درگذشت سه کودک را در خرمدره‌ تسلیت گفت. متن پیام تسلیت ملیکا زارعی که به طور اختصاصی در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته به شرح زیر است:

"برای کسی که بیش از نیمی از زندگی خویش را در راه خوشنودی و شادی کودکان سرزمینش سپری نموده و روز‌ها و شب‌های خود را جز با عشق کودکان با واژه دیگری نیامیخته، چه فاجعه‌ای سهمگین‌تر از درگذشت ناگهانی سه کودک معصوم و چه خبری دردناک‌تر از این فاجعه تلخ و غمبار بعد از شور و شادی برنامه‌ای است که با حضور من به پایان رسیده.

من به دلیل عدم تخصص در امور مربوط به چگونگی برقراری نظم در ورود و خروج افراد از سالن‌های برگزاری نمایش و جشن، نمی‌دانم چرا و چگونه این اتفاق دردناک هنگام خروج از سالن شهدای خرمدره رخ داد، اما همواره با خود زمزمه می‌کنم‌ ای‌کاش آن هنگام من نیز در سالن حضورداشتم تا با فدا کردن جان خود مانع وقوع این حادثه دلخراش می‌شدم.

و حالا بعد از یک دنیا آه و افسوس، پس از گذشت دو روز از شنیدن خبر درگذشت عزیزان دلم، نگار صالحی، بهاره شادمهر و مهدی مولایی در حالی که نفس در سینه‌ام حبس شده و تلخی این فاجعه دم و بازدم را برایم رنج آور ساخته، بر آن شدم، اشک را جوهر قلم خویش نمایم و با قلبی اندوهناک وقوع این حادثه دلخراش را به خانواده‌های صالحی، شادمهر و مولایی و مردم خوب و محترم شهرستان‌های خرمدره و ابهر و به مردم کشورم که همیشه در این سال‌ها کنار من بوده و عشق به کودکانشان خون را در رگ‌هایم جاری ساخته، تسلیت گفته و در انتها از کودکان و عزیزانم می‌خواهم تا بهبودی احوال روح و جانم اجازه دهند، از همراهی با گروه برنامه‌سازم، معذور باشم.

تصویر معصومانه‌تان برای همیشه در قلبم حک شد."


عصر پنجشنبه 21 اردیبهشت‌ماه در جشنی که در خرمدره با حضور عوامل برنامه "باغ شادونه" برگزار شد، هنگام خروج بچه‌ها از سالنی که مراسم جشن در آن برگزار می‌شد، به دلیل ازدحام جمعیت سه کودک کشته و هفت نفر مجروح شدند. این درحالیست که ظرفیت سالن 3 هزار نفر بوده ولی بیش از 4 هزار نفر را در سالن مراسم پذیرش کرده بودند.




تاریخ : سه شنبه 91/2/26 | 11:50 صبح | نویسنده : الی | نظر


دوستان و همراهان عزیزم سلام


متن زیرتقریبا سرگذشت اکثر کسانیست که قدر عزیزترین چیز زندگیشون را نمیدونند و شاید سرگذشت تک تک ماهاست:


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


وقتی که تو 1 ساله بودی، اون (مادر) بهت غذا میداد و تو رو می شست و به اصطلاح تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن و اذیت کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی

وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری تو هم این طوری ازش تشکر می کردی که، وقتی صدات می زد، محل نمیگذاشتی و فرار می کردی

وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق تمام غذایت را آماده می کرد تو هم با ریختن ظرف غذا، کف اتاق، ازش تشکر می کردی

وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید تو هم، با رنگ کردن میز و دیوار ازش تشکر می کردی تا نشون بدی چقدر هنرمندی !

وقتی که 5 ساله بودی، اون لباس شیک به تنت کرد تا به تعطیلات بری تو هم، با انداختن خودت تو گِل، ازش تشکر کردی

وقتی که 6 ساله بودی، اون، تو رو تا مدرسه ات همراهی می کرد تو هم، با فریاد زدنِ : من نمی خوام برم!، ازش تشکر کردی

وقتی که 7 ساله بودی، اون، برات وسائل بازی خرید تو هم، با پرت کردن توپ به پنجره همسایه کناری، ازش تشکر کردی

وقتی که 8 ساله بودی، اون، برات بستنی میخرید تو هم، با چکوندن (بستنی) به تمام لباست، ازش تشکر میکردی

وقتی که 9 ساله بودی، اون، هزینه کلاس های اضافی تو رو پرداخت تو هم، بدون زحمت دادن به خودت برای یاد گیری ازش تشکر کردی و بجاش فقط فکر مسخره بازی بودی

وقتی که 10 ساله بودی، اون، تمام روز رو معطل تو بود و رانندگی کرد تا تو رو از تمرین فوتبال به کلاس تقویتی و از اونجا به جشن تولد دوستانت ببره تو هم، با بیرون پریدن از ماشین، بدون اینکه پشت سرت رو هم نگاه کنی ازش تشکر کردی

وقتی که 11 ساله بودی اون، تو و دوستت رو برای دیدن فیلم به سینما برد تو هم ازش خواستی که در یه ردیف دیگه بشینه و بگذاره که راحت باشین و اینجوری ازش تشکر کردی که زحمت کشیده !

وقتی که 12 ساله بودی، اون، تو رو از تماشای بعضی برنامه های تلویزیون و ماهواره بر حذر داشت تو هم، صبر کردی تا از خونه بیرون بره و کار خودت را بکنی و اینجوری ازش تشکر کردی

وقتی که 13 ساله بودی، اون، بهت پیشنهاد داد که موهاتو اصلاح کنی تو هم، اینجوری ازش تشکر کردی: تو سلیقه ای نداری، من هر جور راحتم زندگی میکنم، قیافم مثل این بچه بسیجی ها باشه خوبه !

وقتی که 14 ساله بودی، اون، هزینه اردو یک ماهه تابستانه تو رو پرداخت کرد تو هم، ازش تشکر کردی، با فراموش کردن زدن یک تلفن یا نوشتن حتی یک نامه ساده

وقتی که 15 ساله بودی، اون، از سرِ کار برمی گشت و می خواست که تو رو در آغوش بگیره و ابراز محبت کنه... تو هم با قفل کردن درب اتاقت! نمی ذاشتی که وارد اتاقت بشه و اینجوری ازش تشکر کردی که خستگیش کاملا در بره

وقتی که 16 ساله بودی، اون بهت یاد داد که چطوری ماشینش رو برونی و به تو رانندگی یاد داد تو هم هر وقت که می تونستی ماشین رو بر می داشتی و می رفتی و بعضی وقتها هم خوردش میکردی

وقتی که 17 ساله بودی، وقتیکه اون منتظر یه تماس مهم بود تمام شب رو با تلفن صحبت کردی و، اینطوری ازش تشکر کردی

وقتی که 18 ساله بودی، اون، در جشن فارغ التحصیلی دبیرستانت، از خوشحالی گریه می کرد تو هم، بخاطر این همه زحمتی که برات کشیده بود تا تموم شدن جشن، پیش مادرت نیومدی

وقتی که 19 ساله بودی، اون، شهریه دانشگاهت رو پرداخت، همچنین، تو رو تا دانشگاه رسوند و وسائلت رو هم حمل کرد تو هم با گفتن یه خداحافظِ خشک و خالی، بیرون خوابگاه ازش جدا شدی، به خاطر اینکه نمی خواستی بهت بگن بچه مامانی و اون هموم جا خشکش زد

وقتی که 20 ساله بودی، اون، ازت پرسید که، آیا شخص خاصی(به عنوان همسر) مد نظرت هست؟ تو هم، ازش تشکر کردی با گفتنِ: به تو ربطی نداره من خودم واسه زندگیم بلدم تصمیم بگیرم

وقتی که 21 ساله بودی، اون، بهت پیشنهاد یک خط مشی برای آینده ات داد تو هم، با گفتن این جمله ازش تشکر کردی : من نمی خوام مثل تو باشم، فکرای تو قدیمی است و دنیا عوض شده

وقتی که 22 ساله بودی، اون تو رو، در جشن فارغ التحصیلی دانشگاهت در آغوش گرفت تو هم ازش پرسیدی هزینه سفر به اروپا را برام تهیه میکنی؟!

وقتی که 23 ساله بودی، اون، برای اولین آپارتمانت، بجای کادو یه عالمه اثاثیه داد تو هم پیش دوستات بهش گفتی : اون اثاثیه ها چقدر قدیمی هستن

وقتی که 24 ساله بودی، اون دارایی های تو رو دید و در مورد اینکه، در آینده می خوای با اون ها چی کار کنی، ازت سئوال کرد تو هم چون دیگه هیکلت بزرگتر از اون شده بود با دریدگی و صدایی (که ناشی از خشم بود) فریاد زدی : مــادررر، لطفاً، با من کل کل نکنید اعصاب ندارم

وقتی که 25 ساله بودی، اون، کمکت کرد تا هزینه های عروسی رو پرداخت کنی، و در حالی که گریه می کرد بهت گفت که: دلم خیلی برات تنگ می شه تو هم بجاش یه جای دور رو برای زندگیت انتخاب کردی که مادرت مزاحم نباشه

وقتی که 30 ساله بودی، اون، از طریق شخص دیگه ای فهمید که تو بچه دار شدی و به تو زنگ زد تو هم با گفتن این جمله، ازش تشکر کردی، "همه چیز دیگه تغییر کرده" و چون خانومت میخواست بره پارک فوری قطع کردی

وقتی که 40 ساله بودی، اون، بهت زنگ زد تا سالگرد وفات پدرت رو یادآوری کنه تو هم با گفتن"من الان خیلی گرفتارم" ازش تشکرکردی و بهش تسلیت گفتی

وقتی که 50 ساله بودی، اون، دیگه خیلی پیر بود و مریض شد و به مراقبت و کمک تو احتیاج داشت تو هم با سخنرانی کردن در مورد اینکه والدین، سربار فرزندانشون می شن، ازش تشکر کردی

و سپس، یک روز بهت میگن مادرت در تنهائی مرده و چند روز بعد جنازه بو گرفته اون را همسایه ها پیدا کردن و تو ............ و تو راحت میشی، اما تمام کارهایی که تو (در حق مادرت) انجام ندادی، مثل تندر بر قلبت فرود میاد چون دیگه کسی نیست که فقط بخاطر خودت نه بخاطر چیزهای دیگه، تو رو از صمیم قلب دوست داشته باشه ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


با توام دوست من؛ اگه مادرت، هنوز زنده هست، فراموش نکن که بیشتر از همیشه بهش محبت کنی ...
و، اگه تو و این دنیای فانی رو ترک کرده، محبت های بی دریغش رو فراموش نکن و به راحتی از اونها نگذر و از خدا بخواه که اونو بیامرزه.
همیشه به یاد داشته باش که به مادرت محبت کنی و اونو دوست داشته باشی، چون در طول عمرت فقط یک مادر داری ولی هزاران دوست، هزاران فرصت تفریح، هزاران ساعت وقت برای کارهای دیگه و ...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


ایکاش من هم مثل خیلی از شماها، خدا لذت وجود مادر رو ازم نگرفته بود.
شاید امروز وقتی مادرم را می دیدم رویش را میبوسیدم و بهش میگفتم مادرم دوستت دارم و به دوستانم هم میگفتم که من از ته قلبم مادرم را دوست دارم.
آره همه بدونید دوست داشتن مادر اون هم از ته قلب کار چندان بعید و سختی نیست ...
مادرتون رو دوست داشته باشید که این دوست داشتن سرآغاز تمام عشق هاست.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مادر ای والاترین رویای عشق

مادر ای دلواپس فردای عشق

مادر ای غمخوار بی همتای من

اولین و آخرین معنای عشق

زندگی بی تو سراسر محنت است

زیر پای توست تنها جای عشق

مادر ای چشم و چراغ زندگی

قلب رنجور تو شد دریای زندگی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

تکیه گاه خستگی هایم توئی

مادر ای تنهاترین ماوای عشق

یاد تو آرام می سازد مرا

از تو آهنگی گرفته نای عشق

صوت لالائی تو اعجاز کرد

مادر ای پیغمبر زیبای عشق

ماه من پشت و پناه من توئی

جان من ای گوهر یکتای عشق

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دوستت دارم تو را دیوانه وار

از تو احیاء شد چنین دنیای عشق

ای انیس لحظه های بی کسی

در دلم برپا شده غوغای عشق

تشنه آغوش گرم تو منم

من که مجنونم توئی لیلای عشق

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من
گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.
گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.
گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند.
گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.
گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.
گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.
مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

مادران خوب و با عطوفت ایرانی، روزتان مبارک



تاریخ : سه شنبه 91/2/26 | 11:43 صبح | نویسنده : الی | نظر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


خدای عزیز!
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟

خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.

خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفش‌های جدیدم رو بهت نشون میدم.

خدای عزیز!
شرط می‌بندم خیلی برایت سخت است که همه آدم‌های روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچین کاری کنم.

خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام می‌دهد؟


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟

خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولینگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً می‌خواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟

خدای عزیز!
چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟

خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که "نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟" اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


خدای عزیز!
بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.

خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمه‌ای نزنی.

خدای عزیز!
لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هیچ چیز از تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی.

خدای عزیز!
من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اینهمه مو در تمام بدنش.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


خدای عزیز!
برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم می‌دادی‌ها! ها!

خدای عزیز!
فکر می‌کنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.

خدای عزیز!
من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی‌کنم.

خدای عزیز!
از هم? کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.

خدای عزیز!
من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.

خدای عزیز!
فکر نمی‌کنم هیچ کس می‌توانست خدایی بهتر از تو باشد. می‌خوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمی‌زنم.


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


خدای عزیز!
ما خوانده‌ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دینی یکشنبه‌ها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط می‌بندم او فکر تو را دزدیده.

خدای عزیز!
آدم‌های بد به نوح خندیدند و گفتند: "تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می‌سازی" اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو می‌کردم.

خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه می‌کنم.

خدای عزیز!
هیچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی، دیدم، معرکه بود.


با تشکر از ارسال : مریم اصغری




تاریخ : سه شنبه 91/2/26 | 11:40 صبح | نویسنده : الی | نظر

امروزه کنکور برای هر جوانی یک کابوس بزرگ محسوب می شود، هر چند از چند سال پیش زمزمه هایی از حذف کنکور در شبکه های مختلف خبری شنیده شد اما از آنجا که خیلی از پروژه ها در این مملکت سرو تهش به حرف تمام میشه، این وعده هم هنوز عملی نشده و همچنان تعداد زیادی از جوانان هموطن با استرس کنکور هر شب خود را سر میکنند. در این رابطه شعری طنز در گل آقا منتشر شده که خوندنش برای شما دوستان خالی از لطف نیست :


ای عزیزان پشت کنکوری
تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟

تا به کی تست چند منظوره ؟
تا به کی التهاب و دلشوره ؟

شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس امتحان تا چند ؟

غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟

گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال

زد و شایسته دخول شدید
توی کنکور هم قبول شدید

یا گرفتید با درایت و شانس
مدرک فوق دیپلم، لیسانس

گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟
اصلاً این هم گذشت، بعدش چی ؟

تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری

بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود

آنچه داروی دردمندی هاست
صفحات نیازمندی هاست

گر رضایت دهی تو آخر سر
گه شوی منشی فلان دفتر

به تو گویند : بعله، دفتر ما
هست محتاج آدمی دانا

آشنا با اتوکد و اکسل
و فری هند و آوت لوک و کورل

باید البته لطف هم بکند
چای هم، بین تایپ، دم بکند

بکشد وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار جارویی

این که از این، حقوق هم فعلاً
ماهیانه چهل هزار تومن!

پس بیایید و عز و جز نکنید
بی خودی هی جلز ولز نکنید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.persian-star.net


شاعر، خواسته از ابتدای کار بگه کنکور بدردتون نمیخوره بابا ! اما انتهای کار به این نتیجه میرسه که چاره ای بجز درس خوندن ندارید! پس درساتونو بخونید تا یه رشته خوب تو یه دانشگاه عالی قبول بشید و ارباب خودتون، خودتون باشید ...




تاریخ : پنج شنبه 91/2/21 | 11:10 صبح | نویسنده : الی | نظر