چند روز پیش دم در خونه تو ماشین نشسته بودم منتظر مامان بابام بودم یه پسر بچه توجه منو به خودش جلب کرد که یه گربه هم هر جا پسره میرفت اونم دنبالش میرفت تا اینکه به من نزدیک شدن منم نگاشون میکردم . پسره چند تا از دندناش افتاده بود اومد جلو گفت نمیدونم چرا داره دنبالم میاد فکر کنم گرسنشه . منم سرمو به نشانه مثبت بودن تکون دادم ولی یه حسی بهم میگفت گربه ماله خودش بود . پسر بچه گفت : اسمت چیه گفتم الی گفت: گربه خونگی دوست داری گفتم بچه گربه دوست دارم ولی بزرگ نه . گفت منم یه بچه گربه دارم تو خونه وقتی میرم مدرسه دنبالم میاد اخه من کلاس اولم . ولی مامانم درو روش میبنده که نیاد خلاصه کلی حرف زد و زد و زد . داشتیم میرفتیم خارج شهر غذا تو ماشین بود یکم ریختم جلو گربه اونم امد و خورد سیر که شد پسره به من گفت از الی خانم تشکر کن بعد رو کرد به من و گفت دستتون درد نکنه حتما دعاتون میکنه خدا خیرتون بده بعدشم رفت... .
شاطر، خمیرگردان، نان پزان، نان درآر و پادو... اینها اعضای تیمی هستند که سال هاست خوشمزه ترین نان سنتی ایران را سر سفره های مردم می گذارند. مردانی که کنار تنها تنور مثلثی شکل دنیا می ایستند و قدیمی ترین نان مثلثی شکل دنیا را می پزند؛ سنگک!
به گزارش مجله مهر، می گویند پخت نان سنگک قبل از ورود اسلام در ایران رواج داشته و در واقع ایده پخت آن را پزشک یکی از سلاطین ساسانی می دهد. او برای سلطان که بیماری سختی دچار شده بود تجویز می کند که نانی بخورد که روی ریگ (سنگ ریزه) پخته شده باشد.
البته در سالنمای کمیته نانوایان تهران که در تاریخ 19 اردیبهشت سال 1326 در تهران منتشر شده است هم درباره پیدایش نانوایی و نان سنگک این طور آمده است: "شاه عباس برای رفاه حال طبقات تهیدست و لشگریان خود که غالباً در سفر احتیاج به نان و خورش موقت و فوری داشتند و لازم بود به هر شهری می رسند نانوایی هایی باشند که بتوانند به قدر مصرف سربازان نان تهیه نمایند و غذایی باشد که خورش نان قرار دهند، درصدد چاره بر آمد و حل این مشکل را از "شیخ بهایی" که از اجله ی علما و دانشمندان ایران بود خواست. شیخ بهایی با تفکر و تعمق تنور سنگکی را ابداع نمود ..."
قدیمی ترین عکس از نانوایی در تهران
از طرفی قدیمیترین فرهنگ لغتی که از این نان خوش طعم نام برده "برهان قاطع" است که در سال 1062 هجری قمری نوشته شده، مؤلف این فرهنگ در معنی واژه سنگک مینویسد: "و نوعی از نان هم هست که بر روی سنگریزههای گرم بپزند. "پیشینه تاریخی نان سنگک دقیقا روشن نیست و حرف و حدیث های زیادی درباره اش گفته شده است، اما آنچه که معلوم است، اینست که واژه "سنگک" از دو جزء "سنگ" و "ک" نسبت ساخته شده و آن نانی است که بر روی سنگریزه (ریگ) پخته می شود.
یک نانوایی سنگکی در دوره قاجار
قدیمی ترین نان سنگکی تهران
در بین محلات تهران مغازه های نانوایی زیادی هستند که به پخت نان سنگک مشغولند. اما قدیمی ترین این نانوایی ها را تا همین چند ماه پیش می توانستید در گذر لوطی صالح ببینید. گذری که در میان خیابان های مولوی و مصطفی خمینی پنهان شده و بیشتر از 100 سال صدای بالا رفتن کرکره قدیمی ترین نانوایی تهران هر روز صبح در آن می پیچید.
گذر لوطی صالح از گذرهای اصلی با قدمتی تاریخی درون بازار تهران بوده است که به نام فردی، معروف به "لوطی صالح" نامگذاری شده است. او به روایتی از لوطی های تهران قدیم در زمان آقامحمدخان قاجار بوده و به روایت دیگری از دلقک های درباری بوده است و زمانی در محله ای در جنوب بازاربین الحرمین و کوچه هفت تن زندگی می کرده است.
چندماه قبل که برای دیدن این نانوانی سنگکی قدیمی رفته بودیم، نانوایی هنوز برجا بود اما ده روزی از فوت صاحب 81 ساله آن، یعنی عبدالجواد کفاش گذشته بود و فرصت هم صحبتی با چنین پیرمردی که می توانست برای ما از گذشته ای بگوید که تاریخی بود برای خود، به سادگی از دست رفت.
وقتی دوباره برای گرفتن گفتوگویی از بازماندگان صاحب نانوایی، سری به گذر لوطی صالح زدم با ناباوری تمام متوجه شدم که بعد از فوت "عبدالجواد کفاش" این مغازه قدیمی برای همیشه بسته شده است. تنها پارچه ای با عنوان "این ملک به فروش می رسد" روی کرکره های پایین کشیده و خاک خورده این نانوایی قدیمی به چشم می خورد.
پیگیری های بعدی، ما را به پیرمرد دیگری رساند که برادر "عبدالجواد کفاش" بود. عبدالمحمد کفاش متولد 1313 است که قسمتی از خاطرات نهفته در این نانوایی را برای ما زنده می کند. سرزنده و با نشاط از خاطراتی می گوید که هر جمله اش آدم را به سال هایی می برد که عطر نان سنگک داغ در گذر لوطی صالح، هر رهگذری را به داخل این نانوایی می کشاند.
می گوید: "بعد از فوت پدر و مادرمان در سال های 1320 مادربزرگمان ما را به تهران و محله باغ فردوس آورد. من 12 ساله بودم و همراه برادرم با معرفی یکی از همسایه ها به عنوان شاگرد در یک نانوایی سنگکی در خود باغ فردوس مشغول به کار شدیم که حدود سال های 1327 بود." و تعریف می کند که پدرش به شغل کفاشی مشغول بوده و زمانی که رضاخان دستور صدور شناسنامه را می دهد بر اساس شغل پدر به این فامیل مشهور می شوند.
او ادامه می دهد: "من بعد از مدتی از نانوانی باغ فردوس بیرون آمدم و در نانوایی سنگکی در منطقه قلهک به مدت یک سال پادویی کردم و بعد 2 سال هم در نیاوران مشغول به کار نون درآوردن بودم تا اینکه با رفتن به نانوایی در منطقه دربند به مدت 10 سال توانستم کار پخت نان سنگک را تا حد شاطری ادامه بدم تا جایی که خودم استاد کار شدم."
5
در واقع در پخت نان سنگک غیر از نانوا یا نانوازاده یا لااقل کارگر با سابقه ی نانوایی، کسی نمی توانست به شغل نانوایی بپردازد، چون شرط لازم این شغل در درجه ی اول شناخت گندم بود، چون گندم در هر قسمت از ایران دارای خصوصیات و کیفیتی متفاوت از نظر پخت نان سنگک بود و در نتیجه شناخت گندم و آرد آن نیاز به تجربه و سابقه ی زیادی داشت که ممکن نبود یک نفر نا آشنا به کار نانوایی از عهده اش بر آید به جز این ها نانواها لازم بود که حتماً فن شاطری یا لااقل خمیرگیری را به خوبی بدانند.
از علی جغجغه تا سهمیه بندی نان
عبدالمحمد کفاش که دیگر برای خود شاطری شده بود با قبول مسئولیت "دکان داری" در سال 1340 وارد گذر لوطی صالح می شود، مغازه ای که برادرش از صاحب اصلی آن، که از نانوایان قدیم تهران بوده است در این محل اجاره می کند، او با اشاره به سابقه 100 ساله این نان سنگکی برایم توضیح می دهد که این نانوایی از قدیمی ترین نانوایی سنگکی های تهران است که بنای جدید آن بر می گردد به همان سال 1340 که آن ها در آنجا مشغول به کار شدند.
از او می خواهم از دوستان و هم دوره های خود در گذر لوطی صالح بگوید، از مردهایی که دیگر صدای گیوه های پشت برگشته در پایشان بر روی زمین این محله به گوش نمی رسد، از آدم هایی بگوید که هر روز از صبح تا غروب آن ها را در صف نانوانی روبروی خود می دید و حال و احوال می کرد، از قدیمی هایی که دیگر حتی نشانی از آن ها در این گذر نیست جز خاطراتی که با گذر هر لحظه از یادها فراموش می شود.
چند نام را برایم پشت هم ردیف می کند. مثل خانواده مذهبی "ناظم زاده"، "کاظم درویش" که امروز در آن گذر یک دکه جگرکی دارد، از صاحب قدیمی ترین و بهترین کله پزی تهران در آن زمان، قهوه خانه و ماست بندی کنار نانوایی ... اما در میان همه آنها، شخصی به نام "علی جغجغه" ماجرای جالبی داشت، مردی که در خاطرات گذر لوطی صالح نامش ماندگار شده است.
کار علی جغجغه در این گذر زمانی شروع می شد که صف نانوایی مملو از زن و مرد می شد و او برای آرام کردن بچه ها، و مرتب نگه داشتن صف، آن ها را به دور خود جمع می کرد و با جغجه ای که از میوه نوعی بوته بود، بچه ها را سرگرم می کرد.
عبدالمحمد کفاش، لا به لای خاطراتش از قحطی هایی می گوید که در آن دولت سهمیه نان را برای مردم با دادن یک کارت مشخص کرده بود که هر کسی با در دست داشتن آن کارت ها از نیمه شب پشت در دکان نانوایی نوبت می گرفت، تا صبح سهم نان خود را دریافت کند. او می گوید: "یک زمانی نان سنگک ها واقعا خشخاشی بودند، آن زمان کشت خشخاش آزاد بود و نانواها از دانه های آن برای خوش طعم شدن نان سنگک استفاده می کردند اما از 30 سال قبل که کشت خشخاش قدغن شد، کنجد جای خشخاش را گرفت."
عبدالمحمد کفاش، شاطر قدیمی گذر لوطی صالح هنگام گفتن از آن روزها آنقدر شوق و ذوق دارد که در میان حرف هایش فراموش می کنم که آن روزها گذشته است و اکنون سال 1391 هجری شمسی است و دیگر صدای جغجغه "علی جغجغه" به گوش بچه های این گذر نمی رسد. وقتی از او خداحافظی می کنم صدایش هنوز در گوشم است. صدایی که با پایین کشیده شدن کرکره نانوایی کفاش ها، دیگر صبح ها در گذر لوطی صالح نمی پیچد.
رحلت حضرت رسول اکرم(ص)، شهادت امام حسن مجتبی(ع)و شهادت
علی بن موسی الرضا(ع) را به عموم مسلمانان بویژه شما دوستان در گروه پرشین استار تسلیت میگوییم.
1. آسمان تمام خویش را نمنم میبارد. دریا سکوت کرده است و هیچ پرندهای جز برای سوگ نمیخواند. نه! چگونه میشود از بین ما رفته باشی در حالی که روزی چند مرتبه در صدای اذان عاشقی جریان داری و عطر بهشتیات از تشهد گلهای معصوم به مشام میرسد؟
ای آفتابیترین رسول!
دشتها هنوز تلاوت نام نیکوی تو را بر زبان دارند. تو سبزترین پیامآوری بودی که با لهجه آب با مردم بادیهنشین سخن میگفتی و حرف به حرف معجزه عشق را به آنها میآموختی.
حالا ولی چشمهای مهربانت را مبند که "فاطمه" تاب دوریات را ندارد.
2. ای چهارمین حلقه آسمانی کسا، ای امام حسن مجتبی(ع)!
از تو نوشتن سخت است و از غربت تو نوشتن سختتر؛ وقتی قلم روضه تیرباران تابوتت را میخواند و واژهها اشک میریزند، بیشک رد این خوشههای اشک، دلهای مشتاق زیارتت را به سکوت بیسرانجام بقیع میرساند.
تو غریبترین خورشید مدینهای که در اوج شکوه و عزت، عبای تنهاییاش را به سر کشید که تو فرزند آن امیری که در غربت کوفه، تنهاییاش را با چاه قسمت میکرد.
چقدر مرور تلخی است: مهری که بر پای صلحنامه زدی، نوشیدن شوکران صبر و سکوت و دیدن طشتی که خون جگرت را حمل میکرد.
3. ای هشتمین پنجره رو به بهشت!
در روز شهادتت، همچون آهویی رمیده و درمانده از همه جا، به تو دخیل بستهام و در ازدحام جمعیت فرشتگانی که در سوگ تو بر سینه و سر میزنند گم شدهام.
دل شکستهام در انعکاس آیینههای رواق چشمانت رها شده است.
دستهای زائرانت را میبینم که به سمت پنجره فولاد که درگاه اجابت است، دراز شدهاند و تو آنقدر باکرامتی که هیچ دستی را رد نمیکنی.
امروز من هم آمدهام تا در سایه امن دستان آفتابیات آرامش بیابم. دستم را بگیر!
تو آسمان منی من پرندهام آقا
برای بال من آغوش خویش را بگشا
که کوچ کردهام از سردسیری تشویش
به گرمسیر دلانگیز گنبدت مولا
گذشتهام من از انبوه جنگل تردید
و حجم خشک نفسگیری بیابانها
غریبتر ز مسافر غریبتر ز غروب
کشانده مهر تو ای خوب تا کجا ما را
رسیدهام لب ایوان نگاه من ابری
شکوه گنبد خورشیدگونهات پیدا
کنون به وسعت جغرافیای دلتنگی
نشستهام بزنم باز دل به این دریا
کویر تجربهی تلخ لحظههای من است
تو مثل جاری آبی بر این عطش اما
شعر از : پروانه نجاتی
اگر دلت گرفته به این شماره زنگ بزن !
این روزها داشتن یک دوست خوب و آدم مطمئنی که حرف دلت را بشنود، نعمت بزرگی است و باید قدر آن را دانست. آیا تاکنون فکر کردهایم که در اوج لحظههای تنهایی، چه کسی میتواند آرامشبخش زندگی باشد؟
دیروز خیلی کلافه بودم. دلم میخواست با یک نفر حرف بزنم. داشتم توی گوشی همراهم شماره آدمها رو نگاه میکردم که چشم به اسم یکی از دوستان افتاد. پیامکی زدم و گفتم دلم گرفته، پاسخ داد:
این که غصه نداره! به این شماره زنگ بزن، فقط نپرس کیه که نمیگم. اگر زنگ بزنی خیلی خوشحال میشه، سلام من رو هم برسون.
اولش دو دل بودم اما دل را زدم به دریا و شمارهای که نوشته شده بود را گرفتم. صدایی آن سوی خط گفت: زائر گرامی! پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیهالسلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی(ع).
ارتباط با حرم مطهر امام رضا(ع) شماره تلفن: 05112003334
احساس میکردم دستانم به پنجره فولاد رضا علیهالسلام گره خورده است و حضرت از پشت شبکههای پنجره فولاد، دستان مرا به گرمی میفشارد.
دیگر بهتر از این نمیشد، ذوقزده شده بودم! تجربه این لحظه ناب، شگفتی خاصی برایم داشت و شاید آرزوی هر عاشقی باشد که بخواهد عاشقانه و عارفانه با مولای خویش سخن بگوید. انگار امام رئوف داشت حال مرا میپرسید …
این صدای من نبود که میآمد، صدای دلم بود که داشت با پنجره فولاد ثامن الحجج علیهالسلام درد دل میکرد.
یا ضامن آهو! دعا کن برایمان که دل در گرو مهر تو بستهایم.
این عشق مثل باد صبا منتشر شدهست
این آفتاب در همهجا منتشر شدهست
مثل کبوتران حرم، سایهی شما
در بیت، بیت دفتر ما منتشر شدهست
این آفتاب شعلهزده، سمت آسمان
این آفتاب تا به کجا منتشر شدهست
آیینههای این حرم از عشق ما پر است
این آفتاب در همهجا منتشر شدهست
در این حرم برای همیشه دعای ما
در انعکاس آینهها منتشر شدهست
حالا هزار اشک، هزاران دعا و بغض
دور ضریح پاک شما منتشر شدهست
شعر از : حسین ابراهیمی
تصاویری که مشاهده می کنید، حاصل کار "براندون" عکاس و گردشگر آمریکایی است که پس از سفرش به ایران منتشر کرده است. او در وبلاگش از مردم ایران، مردمی صمیمی و مهمان نواز نام برده است. او که سفر را بزرگترین عامل برای تفاهم بین فرهنگ ها میداند، متذکر شده روایت مهمان نوازی و پایبندی به فرهنگ اصیل و شایسته مردم ایران از جمله ارمغانهایی است که هیچگاه از یاد نخواهد برد. او در طول اقامت دو هفته ای اش در ایران به تهران، اصفهان، شیراز، مرودشت در استان فارس حتی شهرستان سپیدان و همینطور روستای تاریخی ابیانه در نزدیکی نطنز سفر کرده که تصاویر زیر تماما مربوط به بازدید او از این مناطق در ایران است.
.: Weblog Themes By Pichak :.