ونیز جزیره ای در شمال ایتالیا است که در میان دریای آدریاتیک قرار گرفته و بصورت جزیره های کوچک است که جزیره ها به وسیله کانال هایی از هم جدا شده اند و تردد در شهر به وسیله قایق صورت می گیرد. شهر ونیز یکی از شهرهای توریست پذیر جهان است و سالانه میلیونها توریست به این شهر می روند. اما طی روزهای اخیر بارش باران در سواحل مدیترانه باعث بالا آمدن سطح دریا و آب رفتگی ونیز شده است. بالا آمدن سطح دریای مدیترانه به میزان یک متر و نیم موجب آب گرفتگی 70 درصد شهر ونیز شده و علیرغم تدابیر صورت گرفته، تردد در این شهر بسیار سخت و با دردسرهای زیاد صورت می گیرد.
این حادثه طبیعی در حالی در ونیز رخ داده است که در کانال هایی که در این شهر وجود دارد همواره امکان قایق رانی برقرار است و مردم افزون بر این وسیله حمل و نقل، از راه های ویژه ای که ساخته شده است، پیاده عبور می کنند. در حال حاضر، سطح آب در شهر 1.5 متر بالاتر از نرمال و در بعضی از نقاط، در حدود 2 متر است. در پی موج های بلند آب، مقامات محلی نیز به تخلیه برخی مناطق گردشگرپذیر این شهر، از جمله میدان سن مارکو اقدام کردند. مقامات این شهر تلاش کردند با ایجاد پل های موقتی بر سطح آب، عبور و مرور شهروندان را تسهیل کنند.
هرچند تصاویر اخیر ماهوارهای ثابت میکنند که ونیز به تدریج در زیر آبها مدفون میشود، اما دانشمندان در حال حاضر در مورد عاقبت ونیز که از 118 جزیره کوچک و 400 پل متشکل است اظهار نظری نمیکنند. سطح آب در شهر کانالهای آبی در ایتالیا هر سال دو میلی متر افزایش مییابد.
بانجی جامپینگ ورزشی است که طرفداران زیادی در دنیا دارد، ورزشی که شاید در ظاهر دلهره آور باشد اما علاقمندان زیادی را به سمت خود می کشاند، افرادی که دوست دارند در زندگی شان حتی برای یک بار هم که شده طعم سقوط آزاد را بچشند و تنها با یک طناب کشی به زندگی متصل شوند. این رشته زن و مرد نمی شناسد و حتی گاهی این زنان هستند که گوی سبقت را در این ورزش از مردان می گیرند تا ثابت کنند که شاید از مردان هم شجاع ترند.
بانجی جامپیگ برای اولین بار در دنیا در 1950 میلادی انجام شد و پس از آن بانجی مشتاقان زیادی پیدا کرد. این ورزش به طور مدرن برای اولین بار در آوریل 1979 میلادی در بریستول، انگلستان توسط چهار نفر از اعضای کلوب ورزشهای خطرناک اجرا شد و چهار نفر از روی پل معلق کلیفتون به پایین پریدند. رهبر این عملیات دیوید کیرک نام داشت که بلافاصله بعد از پایان عملیات دستگیر شد. دیوید چندی بعد به آمریکا رفت و از روی پلهای گلدن گیت و رویال جورج پرید و باعث محبوبیت این ورزش در بین مردم این کشور شد.
این ورزش در ایران آنقدرها هم طولانی نیست به طوری که بانجی برای اولین بار در باشگاه پرش بانجی توچال در شهریور ماه سال 1386 راه اندازی شد و از سال 1387 به صورت جدی تر فعالیت کرد. مرحوم پیمان ابدی بدلکار معروف ایرانی اولین پرش بانجی را در توچال انجام داد و کمتر از یکسال پیش هم دومین سکوی پرتاب بانجی در بوستان ولایت با پرش مهسا احمدی بانوی بدلکار ایرانی افتتاح شد.
برای انجام این رشته فردی که قصد پریدن دارد باید طنابی کشی یا فنری را توسط محافظی به تن و بدن و قوزک پا خود ببندد البته این کار به تنهایی امکان پذیر نیست و معمولا مربیان این رشته به مجهز شدن فرد موردنظر کمک می کنند. زمانی که فرد موردنظر از سکو سقوط کند، خاصیت فنری ریسمان باعث می شود انرژی پرشی فرد به هنگام سقوط آزاد آرام آرام دفع شود تا جایی که شخص کاملاً بایستد. اما پس از سقوط و رسیدن به انتهای مسیر همین انرژی چون قابلیت فنری دارد و باعث برگشت فرد می شود، او را تا حدی به بالا می کشد.
به نقل از ایسنا، هیجان این ورزشی تا اندازه ای است که تا دقایقی پس از پایین آمدن هم فردی که این پرش را تجربه کرده است هیجان زده می شود و معمولا از لحظات شگفت انگیزش با حرارت برای تماشاچیان صحبت خواهد کرد. این ورزش شاید در طبقه ورزش های مخاطره آمیز طبقه بندی شود اما در حقیقت طرفدران زیادی بین بانوان ایرانی دارد به طوری که حتی بسیاری بر این باورند زنان ایرانی ساده تر از مردان برای سقوط از ارتفاع 40 متری تصمیم می گیرند.
با این که چندسالی است که بانجی به ایران رسیده اما هنوز هم خیلی ها با این رشته ورزشی غریبه هستند و امیر رضا بدری، مربی بانجی که به همراه دو تن از همکارانش گروه مربیان این رشته ورزشی را در بوستان ولایت تشکیل می دهد، درباره استقبال بانوان از این رشته ورزشی می گوید: حدود شش ماه است که در پارک ولایت سکوی بانجی راه اندازی شده و در این مدت بانوان استقبال خوبی از این رشته داشته اند. به طوری که می توان گفت حدود 80 درصد افرادی که از بانجی می پرند، بانوانی هستند که میانگین سنی آنها 14 تا 60 سال است و تاکنون پیش نیامده که خانمی به بالای سکو برود و از پریدن منصرف شود، اما آقایانی بوده اند که از پریدن منصرف شده اند.
وی با بیان این که در ایران ارتفاع پرش 40 متر است و تاکنون رکورد بیشتری در بانجی جامپینگ زده نشده است، ادامه می دهد: در همین ارتفاع هم فکر می کنم بر خلاف آن چه که تصور می شود جرات دختران بیشتر از پسرها است. البته این بدان معنا نیست که آقایان ترسو هستند. به هر حال بانوان بیشتر به استقبال ورزش های هیجان انگیز و حتی خطرناک می روند.
زهره میعادی از جمله افرادی است که برای اولین بار این ورزش را تجربه می کند او که خود پاراگلایدر سوار است، می گوید که هر ورزشی هیجان خودش را دارد و دوست دارد هر ورزشی که هیجان و خطر بالایی را دارد حتی برای یک بار تجربه کند.
او ادامه می دهد : بانجی هیجان بسیار بالایی دارد که البته همراه با ترس است وقتی از یک ارتفاع بلند تنها با یک کش در آسمان و زمین معلق می شوی، ترس خاصی دارد و بسیار هیجان انگیز است. نمی توانم این ورزش را با سایر ورزش هایی که پیش از این تجربه کرده ام مقایسه کنم، چون هر کدام متفاوت هستند. من ارتفاع هزار پایی را با پاراگلایدر تجربه کرده ام، اما وقتی از ارتفاع 40 متر سقوط می کنید کاملا احساس متفاوتی دارد.
او اظهار می کند: معتقدم که هر ورزشی را می توان با پوشش انجام داد و این گونه نیست که بگویم زنان ایرانی نمی توانند ورزش را انجام ندهند. روز به روز تعداد بانوان ورزشکار در رشته های مختلف بیشتر می شود که این موضوع نشان دهنده استقبال بانوان از رشته های متفاوت است.
هدی ملازیی دیگر بانویی است که برای اولین بار از ارتفاع 40 متری سقوط کرده است، او می گوید : وقتی بالای سکو رسیدم برای لحظه ای از پریدن منصرف شدم اما در نهایت تصمیم گرفتم بر این احساس ترس غلبه کنم. آدم ها برای انجام برخی از کارها دچار ترس و دلهره هستند. من هم ترس از ارتفاع داشتم و به خود گفته بودم که اگر بتوانم بر این ترس غلبه کنم زاویه دیدم در زندگی هم تغییر خواهد کرد و حالا فکر می کنم این اتفاق برایم افتاد. وی ادامه می دهد: یکی از دلایلی که باعث می شود بانوان گرایش بیشتری به این ورزش دلهره آور داشته باشند، این است که می خواهند خود را ثابت کنند و بر خلاف این که گفته می شود، زنان ضعیف تر از مردان هستند ثابت کنند که این موضوع واقعیت ندارد.
سکوی پرش بانجی در بوستان ولایت از دورترین نقطه هم خودنمایی می کند جایی که بانوان در کنار ورزش سعی دارند با بالا رفتن از پله هایی که به آسمان نزدیک می شود به خود ثابت کنند که ورزش زن و مرد نمی شناسد و شجاعت چیزی نیست که بین قشری خاص از جامعه پیدا شود. آنها وقتی در آسمان معلق می شوند به شجاعت و هیجانی که به دست آورده اند فکر می کنند و وقتی پای شان به زمین می رسد انگار خود پنهانی شان را یافته اند.
این روز ها با غم چنین غفلت هایی سر به گریبانم... فکر به کم رنگ شدن روز افزون مقدسات در اذهان؛ فکر به اوضاع نابهنجار مسلمانان درخارج و داخل ایران؛ وضع کار اهالی موسیقی در مملکت ؛ مشکلات حرفه ای خودم مثل سانسور ناگهانی و یک جانبه ی تیتراژ سریال "تکیه بر باد" توسط واحد موسیقی صدا و سیما پس از تصویب آن (به گفته دوستان در شبکه تهران) توسط واحد موسیقی سازمان صداوسیما !
آن هم با قطع مواجب و پرداختهای اقشار ضعیفی مانند کارمندان واحد ترابری و ... سریال ؛ و تحت فشار قراردادن تهیه کننده ی محترم با موقوف کردن پرداختها به قبول این سانسور توسط گروه فیلم و سریال شبکه تهران... سپس انتقال این مساله به بنده که آیا راضی هستم حقوق راننده ی ترابری قطع شود یا نه؟
از طرف دیگر تحقیر و شکست و مخاطره ی مستمر در قالب بی احترامی به اینهمه شهروند ایرانی با فرستادن شبانه روزی پارازیت های سنگین ماهواره ای و تبدیل تهران و شهرهای بزرگ ایران به کانونهای تشعشع توسط اشخاصی مجهول که نه ملت را قدر می شناسند و نه به فریادهای وزیر و وکیل واکنشی نشان میدهند که لابد اگر ایرانی باشند خانواده های آنها هم قطعا درگذر زمان قربانی چنین تشعشعاتی خواهند شد...
از شما متصدی پارازیت! میپرسم: بیماری که داروهای سرکوب ایمنی مصرف میکند تا عضو پیوندی اش در بدن باقی بماند... سالمندان فرتوت که اصلا ماهواره نمی بینند؛ بیماران سرطانی وضعیف تحت شیمی درمانی؛ مسلولها و جانبازان و معلولان؛ بیماران اعصاب و روان؛ آدمهای سالم و قوی که ماهواره نگاه نمی کنند؛ بچه های سرطانی در کانونهایی مثل محک؛ دیالیزی ها؛ حامله ها؛ نوزادها وجنین ها و... همه روز و شبشان را با پارازیت های ماهواره ای و تشعشعات مسموم و مضر آن طی کنند تا شما که کسی جرات ندارد درباره تان سؤال کند به وظیفه ی فرهنگی خود درجبهه های تهاجم فرهنگی و جنگ نرم عمل کنید؟ و مثل همیشه فقط با سیستم حذفی ظاهرا به سراغ دشمن و در اصل به سراغ هموطنان و خانواده های خود بروید؟... نکند خطر این تشعشعات را شوخی گرفته اید؟
آیا میدانید رهایی از حق مردم در روز جزا هیچ علاجی جز حلالیت از تک تک آنها ندارد وحتی خداوند بزرگ هم از ناحیه ای جز طلب حلالیت ؛ قادر به رفع و رجوع آن نیست؟ و اما بعد ... جالب اینجاست که ناگهان تمامی این ضرورتها و احساس مسئولیتهای مطابق مصلحت که وضع و تشخیص آنها هم فقط با همان قشر غیر پاسخگو و مجهول است یکدفعه رنگ می بازد ؛ محو میشود و از بین میرود ! چرا ؟؟؟
چون چند نفر غیر ایرانی از خارج ؛ به نام "سران جنبش عدم تعهد" چند روزی وارد ایران میشوند و به خاطر آنها تمامی ملت از این عقوبت شبانه روزی ناگهان عفو شده ؛ به یمن برکت ورود آنها موقتا مجاز به ادامه ی زندگی با شرایط بهتر میشوند... ولی فقط موقتا... چون با پایان کار اجلاس ؛ پارازیتها دوباره غوغا میکنند تا آمار افزایش سرطان به 90 هزار نفر در سال گذشته ؛ روند صعودی خود را کماکان ادامه دهد و ما را به آستانه "سونامی سرطان" در ایران بعنوان یکی از رکورد داران جهانی این بیماری برساند... این است قدر و منزلت ما شهروندان ایرانی و ملت ایران...
خودمان اینگونه به هم اهانت می کنیم و قصد جان همدیگر میکنیم آنوقت ناراحتیم که چرا بیگانگان حرمت پیامبرمان و عقایدمان را نگه نمیدارند... براستی مقصرکیست؟ آیا دیگر وقت آن نیست که از خواب غفلت بیدار شویم ؛ از عناد و لجبازی دست برداریم و نگاهی اساسی و منصفانه به دین و دنیامان بیندازیم؟ مگر نگفته اند که دنیا مزرعه ی آخرت است؟ این روزها با غم چنین غفلت هایی سر به گریبانم ...
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: در آن زمان به لباس هایشان فخر کرده و مردم هرچند که لباس پوشیده اند؛ ولی در زمره ی برهنگانند(یعنی لباس های آنان، پوشاننده ی بدن آنان از نامحرمان نیست) و بالای سرهایشان مانند کوهان شترهای خراسانی، لاغر است. شاید اشاره به موهای سر ایشان باشد که آن را دو طبقه آرایش می کنند، مانند شتر دوکوهانه و این نحوه ی زینت آنان می باشد.1 در آن زمان بدها بر نیکان مسلّط می شوند و دروغ، فراوان و لجاجت ظاهر می گردد. همچنین در آن زمان، تنگ دستی زیاد شده و مردم با لباس بر یک دیگر مباهات می کنند.2 سیّد بن طاووس از عمران بن سلیم روایت کرده است که لباس مسلمین کفّار خواهد شد و دشمنی در بین مسلمان ها پیدا می شود؛ به نحوی که آن ها را مستأصل و پراکنده می کند. تا این که سلطنت به اولاد پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برسد؛ زیرا آن ها در سلطنت و گفتن حق از دیگران سزاوارتر هستند. منبع : سرویس مذهبی بروزترین ه
.: Weblog Themes By Pichak :.