چند روز پیش دم در خونه تو ماشین نشسته بودم منتظر مامان بابام بودم یه پسر بچه توجه منو به خودش جلب کرد که یه گربه هم هر جا پسره میرفت اونم دنبالش میرفت تا اینکه به من نزدیک شدن منم نگاشون میکردم . پسره چند تا از دندناش افتاده بود اومد جلو گفت نمیدونم چرا داره دنبالم میاد فکر کنم گرسنشه . منم سرمو به نشانه مثبت بودن تکون دادم ولی یه حسی بهم میگفت گربه ماله خودش بود . پسر بچه گفت : اسمت چیه گفتم الی گفت: گربه خونگی دوست داری گفتم بچه گربه دوست دارم ولی بزرگ نه . گفت منم یه بچه گربه دارم تو خونه وقتی میرم مدرسه دنبالم میاد اخه من کلاس اولم . ولی مامانم درو روش میبنده که نیاد خلاصه کلی حرف زد و زد و زد . داشتیم میرفتیم خارج شهر غذا تو ماشین بود یکم ریختم جلو گربه اونم امد و خورد سیر که شد پسره به من گفت از الی خانم تشکر کن بعد رو کرد به من و گفت دستتون درد نکنه حتما دعاتون میکنه خدا خیرتون بده بعدشم رفت... .
.: Weblog Themes By Pichak :.